کد مطلب:164531 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:161

در ابکاء و بکاء و ثواب ماتم امام حسن است
شیخ صدوق در كتاب امالی به اسناد خویش از ابن عباس روایت كرده كه:

رسول خدا روزی نشسته بود كه ناگاه حسن داخل شد، چون پیغمبر او را دید گریست. پس از آن فرمود: به سوی من بیا، ای پسرك من! پس همیشه بود او را نزدیك، می خواند تا او را به ران راست خود نشانید.


و حدیث را رسانید به آنجا كه پیغمبر فرمود:

و اما حسن، پس او پسر من است و ولد من است؛ و از من است و نور چشم من است؛ و روشنائی دل من است، و میوه ی دل من است، و او است بزرگ جوانان اهل بهشت و حجت خداست بر امت، امرش امر من است، و قولش قول من است. پس هر كس كه متابعت كرد او را پس او از من است، و هر كه عصیان نماید او را پس از من نیست. و به درستی كه من چون به او نگاه كردم، به خاطر آوردم آنچه را كه جاری می شود بر او از مذلت بعد از من. پس امر به همین نحو خواهد بود تا كشته شود به سم از روی ستم و عدوان. پس در آن هنگام گریه می كنند ملائكه و زمینهای هفت گانه برای موت او و می گرید او را هر چیزی تا اینكه می گرید پرنده در میان آسمان و زمین، و ماهیان در میان آب، پس هر كه بگرید بر حسن كور نخواهد شد چشم او، در روزی كه چشم ها كور می شوند. و هر كه غمناك شود بر حسن، غمناك نمی شود دل او در روزی كه دلها غمناك می شوند. و هر كه زیارت كند حسن را در بقیع، او ثابت می شود قدم او در روزی كه قدمها در آن می لغزد [1] .

و ایضا، در كتاب امالی، صدوق به اسناد خود روایت كرد از علی بن ابی طالب - علیه السلام - كه فرمود:

روزی من و فاطمه و حسن و حسین در نزد رسول خدا نشسته بودیم، كه ناگاه به ما توجه نمود و گریست. پس من گفتم: ای پیغمبر خدا! چه تو را به گریه آورد؟ پس آن حضرت ختمی مآب فرمود كه: گریه می كنم برای آن چه بعد از من به شما وارد می شود. پس من عرض كردم: كه آن چیست؟ آن حضرت فرمود كه: گریه می كنم برای اینكه بر سر تو شمشیر می زنند، و سیلی بر روی فاطمه می زنند، و حسن را ضربت بر ران او می زنند و او را از زهر ستم می خورانند، و


حسین را می كشند. پس اهل بیت همه به گریه در آمدند. پس من عرض كردم: یا رسول الله! ما را خلق نكرد خدای ما مگر برای بلا. آن حضرت فرمود كه: مژده باد تو را، ای علی! پس به درستی كه خدای عزوجل به تحقیق عهد فرمود به سوی من كه دوست ندارد تو را مگر مؤمن و دشمن ندارد تو را مگر منافق [2] .


[1] امالي صدوق : 100 و 101.

[2] امالي صدوق:116.